پست۸۶

موهام تازه داشت بلند میشد که دیدم موخوره افتاده

چهارساله درست حسابی بلند نشده از دست موخوره

خدایا دارم از غصه دق میکنم دیگ حتی موهامم نمیتونم بلند کنم

۰ ۰

این چندروز

امروز اصلا هیچی نخوندم

از صبح که پاشدم کوفته بودم انگار روز قبلش بعد مدت ها ورزش کردهباشم

فقط یک ساعت و نیم ریاضی خوندم اونم بزور و بدون بازدهی،انگار که یک ربع خونده باشی

بعد ناهار اصلا نمی تونستم حتی فکم و تکون بدم

مامان کلی حرف زد برام،یک کلمه نتونستم جواب بدم

تااینکه رفتم یه علی کافه درس کردم و تازه کولر و روشن کردم که اون خستگی که واقعا بخاطر گرمای ناجوانمردانه بود از تنم بره بیرون

که دیدم ی موجودی تو قسمت فرورفته سقف هال رخ رخ میکنه

دمش و دیدم تکون خورد!!!

تو دلم گفتم مووش که دیدم خودش و انداخت روی مبل

من جیییغ ماماااان مارمولک

😐مامانم تو چرت بعدازظهرش به سر می برد،نزدیک مبله هم خواب بود

اون پاشد سه بار جییغ زد چهارمتر پرید اونور تر!

بعد بابام با جارو زد روش که دمش ازبدنش جدا شد

دمش یکمی وول خورد اما بدنش فرار کرد!

خلاصه بعد بیست دیقه تجسس دنبال بدنش تو اشپزخونه،زیر گاز پیداش کردیم و ببام کشتش

داداشمم نبود دیشب رفت خونه نامزدش،امروزم رفتن کوه با دوستاشون

من موندم تنهای تنها

نشستم بریکینگ بد دیدم

چقد جالب شد راستتتییی

یادم بمونه تا اپیزودپنج فصل چهار و دیدم

+دیروز و پریروز خیلی به دانشگاه و رشته ای که قراره سه ماه دیگه اونجا باشم و بخونم فکر مکردم،خیلی خوابگاه و تصور میکنم.خیلی به وسایلی که باید بخرم فک میکنم.

 ازونجایی شروع شد که پریشب رفتم توی سایت قلم چی رتبه های‌چندتا رشته رو دیدزدم

بعدم اون شب متوجه شدم که همکلاسی خودم که من فک میکردم با رتبه پنج و خوردی اموزش ابتدایی قبول شدع رتبش دویست تا ازمن بهتر شده بود! و اونی که پنج و خوردی شده درواقع یکی ازدوستاشه که اموزش شیمی قیول شد و الان تهرانه

چرا واقعا؟ من و این خانوم همکلاسیم هردومون فرزانگانی بودیم

هردو توی یه کلاس

هردو توی یه گلاس ریاضی

حتی روز مصاحبمونم یکی بود

اصلا اون اسهال و پریود شدن و پاره شدن کفشم توروز مصاحبه رو بهانه قرار نمیدم

ولی واقعا حقم نبود یه اموزش ابتدایی قبول شم؟

خدایا هرچی توبرامون بخوای ما تسلیمیم اما این مواقع دیگ بهمون حال بده

اگه پارسال قبول میشدم دیگه یک سال ازعمرم تلف نمبشد

من واقعا هیچ علاقه ای به درس ندارم هیچ علاقه ای(البته به جز فیزیک که عاشقشم از ته قلبم)

+کاش ازمونای سه روز یکبار توی شهرماهم برگزار میشد. واقعا خیییلی وقته(تقریبا پنج ماهه)که ازمون درست و حسابی ندادم

+تازع فهمیدم دونفر اینجا رو فالو کردن

گزینع دنبال کردن یکی دوروز باز کردم بعد دوباره بستم

جالب اینه اگه ویوپستا صفر باشه ناراحتم مبشم!

 

 

 

۰ ۰

هی خدا

وای خدا دلم بدجور رل میخواد

 

⁦:'(⁩

بعد این همه سال الان اخه؟

کاش ازین اوسکولا بودم که مجازی رل میزنن

والا!

هم دسترسی اسان 

هم اینکه هروخت حالش و نداشتی فوقش بلاک میکنی دیگ

الان که دوماه مونده به کنکور؟؟؟

چندساعت پیش سفارشای دیجی کالام رسید

اون تیشرت طرح پینک فلوید که عاشقش بودم تنخورش خوب نبود

مرجوع کردم

۰ ۰

to u

i kniw'em by heart

come back ti me baby

you dont need to to do anything

just let me hold u

calm u

and let urself feel it deeply

u deserve it as i do

 

 

۰ ۰

مطلب۸۲

داداشه تبلت و گرفت قایم کرد!!

دلم امشب خ گرفت

داشتم خل‌مبشدم اصرار کردم که بدین تبلت و

هعی دیگ غروری نمونده

چ بچه بازی شده

۰ ۰

be urslf even if ure a monster

take your mask off
show ur true charector
no matter how evil it is 
no matter how weak u are
let everybody know you are exactly urself
let them know you dint give a fuck about their judgment
۰ ۰

مرداب

منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدا...

مرداب_گوگوش

۰ ۰

پست امشب

+دلم از غروب تاحالا گرفته..

اگه میرفتیم بیرون دوردور شاید اوکی میشدم...

+به این نتیجه رسیدم که من چقد خودخواهم درمورد داداشم.ازش چیزایی انتظار دارم که وظیفش نیست.دیگه کم کم عادت میکنم،دیگه انتظاری ندارم،دیگه بی منت احترام میذارم و محبت می کنم.میشم همون من اصلی.خ دارم لوس بازی درمیارم بسه دیگه!سعی میکنم برام مهم نباشه دیگه حتی بزورم به چیزایی که باشوق و ذوق براش تعریف می کنم،گوش نمیده.

ولی خب حس تنهایی مطلق و که نمیشع کاریش کرد.کاش یه ادم درست و حسابی پیدا بشه...هعی...

+چندروز پیش ی لیست درست کردم از چیزایی که تابحال تجربه نکردم وشامل چیزایی که تقریبا همه مردم همشهریم تجربش کردن.خ لیست بلند بالایی شده،فک نمیکردم انقد بشه!!واقعا تعجب می کنم که ایا من زنده م واقعا؟؟

??do i exist at all

...its ridiculous

 ive never felt alive

and none of those bastards care

im not mad at them

thats my disteny

but its too sad and makes me upset

my only concern is getting old and experince nothin!

look

i blive ill win finally

ut there will be a lot of regret

...i know that

+پسر دوست مامانم۲۴-۵ سالشه تازگیا نامزد کرده،دختره چهارسال ازش بزرگتره! عجیب نیس؟ اخه دخترا سن بالا دوس دارن پسرا هم میگن سن هرچه کمتر بهتر

 

۰

این اشکا رو کی بایدگردن بگیره

باورم نمبشه که دارم گریه میکنم

اونم واسه اینکه عروس از داداش خودش جلو شوهرش دفاع کرد

من یاد فضولی که چندسال پیش کردم افتادم ودوباره قلبم هزار تیکه شد

خدایا من تو این دنیا هیششکی و ندارم من و بخودت نزدیک کن

 

۰ ۰

پست۷۷

The memories we wish we could change,are the hardest to walk away from

۰ ۰
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان