این روزا

با اقای همساده به جایی رسیدیم که امروز بعد ی عالم بحثای خسته کننده و بیخود گفتم میخوای همو ببینیم؟ گفت اره. همچنان عجیبه چون منتظر بودم خودش پیشنهاد بده. گفت اره ولی بعدش گف کلم کچله بیفته بعد عید:/  

اقا اگه اون جوری ک تصور میکنه نباشم چی؟

من بهش گفتم دماغم مشکل داره عکسشم نشونش دادم تاحالاهم هرجی عکس چهره بهش دادم از زاویه های مختلف بوده. ولی بازم عکس با واقعیت خیلی فرق میکنه. 

استرس دارم...:/ هعی خدا... 

اقا تو یه درصد فک کن خوشش نیاد. اونوخت من غرورم میشکنه وقتیم که غرورم بشکنه نابود میشم...

+این استاد انگل و میکروب هر دو جلسه میخاد ازمون بگیره. خوبه باز.حداقل دو تا درسو درطول ترم میخونیم.

خدایااا من چرا اینجوری شدم درس نمیخونم. نکنه بی سواد فارغ التحصیل شم. نهه من میخام پرستار باسوادی بشم🥺😭

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان