عجیبه ک ی لحظه حس نوشتن اومد

چقدر خوب مینویسین لعنتیا

منم میتونم خوب بنویسم

ولی همیشه نه

خیلی وقته درست و حسابی ننوشتم

از تابستون دوسال پیش.

دیشب وبلاگ یکی و نگا مینداختم

حس کردم من و توصیف میکنه!

الله و اکبر!!😐

ی نفر خیلی اهسته روم تاثیر گذاشته(طیِ یک سال)

و باعث شده که به« کارما»اعتقاد پیدا کنم

⁦^_^⁩انگار هرچیم میگذره قوی تر میشه

نمیدونم درواقع خوبه یا نه،ولی حس میکنم زندگی ادم و ازون حالت بی خیالی و لاابالی گری در میاره

⁦;-)⁩ی حسی بهم میگه دیگه نماز خوندن و ترک نمیکنم

فهمیدم موقع نماز اصلا نباید هیجان داشت یا شتاب کرد،همواره باید ارام بود ولبخندزد

اینجوری میشه به ارامش قابل قبولی رسید

نباید تو دلت ذکر بگی باید زیرلب بخونیش تا خوابت نبره

البته این تجربه منه

بهرحال من دیروز برای رضای خدا روزه گرفتم ولی برادرم بهم گفت رژیم گرفتی!.

تو مدرسه وقتی دوستام از کارای یه عده ناراحت میشدن،یادمه اسم بدخواه و بهشون نسبت میدادن

اصلا باور نمیکردم تو عالم بچگی ی کاری کرده بودن ربطی نداشت بد بخوان

ولی دیروز به همچین حسی رسیدم،اینکه یهنفر اینجا بدخواهمه و این و خیلی دیر و بعد از هزارتا نشونه فهمیدم،همینظور فهمیدم ک من چقدر ساده م.

از لفظ حس استفاده می کنم،این ضمیر ناخوداگاهمه که به من حقایق رو تلقین میکنه

و متاسفانه یا خوشبختانه من ۹۹درصد بهش اطمینان دارم.تاحالا که درست گفته.

⁦;-)⁩بازهم من همون ادم قبلی ام.توجه نمیکنم که چقد نزدیکه به من،چقد قدرتمنده و چقد تاثیرگذاذه روی یکی از عزیزترین ادم زندگیم(sad)نمیتونم فراموش نکنم.نمی تونم بیانش کنم برای کسی نمیتونم تو خودم نریزم،نمیتونم نبخشم.angel 

عصبی شدم ولی این دفعه یکم متفاوت،که بخاطر کارما و خدای من بود.

۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان