پست۷۱
خسته م ازین حجم ازخاله زنک بازی
همش حرف حرف همش ادعا ادعا
یکم خاکی باش یکم خودت باش
ی ذره تلاش کن شعورت و ارتقا بدی
ی ذره خجالت بکشین سنتون و شعورتون و مقایسه کنین لطفا
دلم پره خیلی اذیت میکننم
متاسفانه با رفتارمتقابل ابم تو یه جوب نمیره.
شعوراصلا به تحصیلات هیچ ربطی نداره حتی به محیط و ادمایی که باهاشون مواجهیمم میتونه ربط نداشته باشه. موندم اخه کی باید به بلوغ برسن.
بگذریم که امروز چقد با خیال راحت اشک ریختم و گریه کردم.اشکام با جریان اب یکی میشد و ذیگه نگران نبودم دداشم یهو من و بااین صورت ببینه.هرچند که احتمالش خیلی کمه ازم بپرسه چرا گریه میکنی.واین اتفاق نادری نی.
بگذریم که باز یاد یه خاطره تلخ افتادم
جدا چند وقتیه کع باور کردم هیییچکس پشتم نیس تو این دنیا.هیچ کس جز مامانم حاضر نشده برای راحتی من قدم برداره... همیشع فکر میکردم برادرم پشتمه.خب طبیعیه که هضم این مسیله سخته و همینطور پذیرفتن تنهایی و بی کسی سخت تر.
والله من عقیده دارم تنهایی و بیکسی که ازاردهنده باشه مال پیریه و زشته اصلا یه جوون ازتنهایی گله کنه.ولی تنهایی داریم تا تنهایی. من منظورم بیشتر حامیه تا همدم.
:'(
اخه عدالت خدا کجا رفته؟یکی من که .... یکیم پسر همسایمون که همسن منه و بباش براش پرشیای صفر خریدع.حالا رشتش چیه وکالت دانشگاه ازاد اسلامی چالوس.هیچوقت من ندیدم این درس بخونه.
یعنی میشه من جواب این همه غم و دلخون شدنم و جوری بگیرم که عادلانه باشه؟
+تنها دلخوشی این روزای من:یه رژ لب صورتی دارم(که خود مداد شمعیه اصلا،حتی بوی اونم میده)که خیلی رنگش و دوس دارم.اول میزنم به لبم بعدم پشت چشمم!
+دیشب ساعت پنج اینا خوابم برد.هوا روشن شده بود.صبحم ده پاشدم.یعنی این گشنگی دیشب معدم و دااغون کرد.هنوز درد میکنه.
+چرا عمومی نمیخونم؟!
+شمام ازون دست ادمایی هستید که تا میفهمین یکی پزشکی میخونه فک میکنین خییلی زرنگ و درسخون بوده؟ ایا نمیدونید که شصت درصد ظرفیت دانشگاها رو سهمیه ای ها تشکیل میدن؟حالا اونایی کن صندلی میخرن هیچ.
یه دخترع بودتو کلاسمون.فقط سه سال دبیرستان و باهم بودیم.من ازش خوشم میومد.اهل کتاب بود قلم فوق العاده قشنگی داشت.خیلی هم خاکی و مودب بود.چشماشم ی رنگ سبز خ خوشرنگی بود و قیافش درکل خییلی جذاب بود.خلاصه این دختر وضعیت درسیش ولی خوب نبود.ولی ی داداشداشت که یکسال نشست و پزشکی قبول شد.من اصلا فکرشم نمیکردم سهمیه داشته باشه.ولی پارسال که پزشکی قبول شد فهمیدم بللعهه! اخه میدونی یه بار زنگ ادبیات کع دبیرمون نیومد داشت از سیرمطالعه داداشش حرف میزد میگفت سال دوم از اسفند شروع کرد و یکسره خوند و اصلا تراز براش مهم نبود و ... من واقعا تحت تاثیرقرار گرفتم:-\چقد بدبخت بودم
اینه که میگن از هرصدتا شصت ااشون با سهمیه قبول شدن فاز نگیرید که یارو داره پزشکی میخونه پس نابغس